فیک"نیویورک"۴{فصل۴توکی باشی}
و عشق ، تنها عشق مرا رساند
به امکان یک پرنده شدن...|
{سهراب سپهری}
•
•
•
توجه !
اشکالی مثل|€£¥| برای سیاهی لشکر هستند!
▪︎
ساعت 9شب|جمهوری آمریکا/نیویورک|
وو وو وو *صدای ویبرهی تلفن*
تهیونگ[برداشتن تلفن]
چیشده آقای کیم؟ چیزی رو خونه جا گذاشتید؟
《نه تهیونگ چیزی رو جا نذاشتم ،گوش کن! پدر حالش خوب نیست من باید برم بیمارستان》
تهیونگ[شوکه شدن]
چی؟ آقای کی تو بیمارستانه؟ اتفاقی افتاده؟
《نه چیز جدی ای نیست خودتو ناراحت نکن ، فقط بیا سوار ماشینی که ا.ت توش نشسته بشو》
تهیونگ[باز کردن در]
باید کجا برم؟
《باید این زحمتو بکشی و جای من با ا.ت بری خرید ، طفلکی این دو روزه با لباسای من سر کرده》
تهیونگ[زدن دکمهی آسانسور]
پس خودتون چی ؟
《نگران من نباش ، با تاکسی میرم فقط چیزی به ا.ت نگو》
تهیونگ[سوار آسانسور شدن]
خیالتون از بابت ا.ت راحت باشه ، زودتر برید پیش پدرتون
《ممنونم تهیونگ ، مواظبش باش》
تهیونگ[لبخند زدن]
رو چشمم!
بیپ
تهیونگ[از آسانسو پیاده شدن]
قدم قدم قدم قدم
ا.ت[تکیه دادن]
پس چرا انقدر طولش میده
تق*صدای باز شدن در ماشین*
ا.ت[سر برگردوندن]
پس نامجون کجاست؟
تهیونگ[بستن کمربند]
یه کاری براشون پیش اومد ، من همراهیتون میکنم
ا.ت[پوزخند زدن]
تو میخوای منو ببری بازار؟
تهیونگ[نگاه کردن]
مشکلی هست؟
ا.ت[شونه بالا انداختن]
نه بابا چه مشکلی !
•
•
•
|ساعت هشت شب|کرهی جنوبی/سئول|
¥[دوییدن ، نفس زدن]
قربان ... قربان ... بدبخت شدیم ..!
رئیس[برگشتن]
چیشده؟
¥[دست گذاشتن رو زانو ، نفس گرفتن]
قربان ، جنسا لو رفت ... همه رو بردن! ولی...
رئیس[نگاه کردن]
ولی چی؟
¥[سر بلند کردن]
ولی ما رو چرا نگرفتن قربان؟
رئیس[بلندخندیدن]
ای احمق ... تو هنوز نفهمیدی قضیه از چه قراره؟
¥[گیج و منگ]
نه قربان ! خودتون میدونید که یکم خنگ میزنم!
رئیس[بلند شدن]
میدونی برای یه شکارچی چی لذت بخش تر از شکار کردن طعمش و خلاص کردنش با یه گولهس؟
¥[سر تکون دادن]
نه قربان
رئیس[خندیدن]
معلومه که نمیدونی! چون توام یه طعمهای!
¥[قورت دادن]
رئیس[قدم زدن]
ولی من بهت میگم! چیزی که لذت بخش تر از خلاص کردن شکار با یه تیره...زجر کش کردن طئمهس! دیدن اینکه اون چقدر داره برای زنده بودن دست و پا میزنه ... خیلی هیجان انگیزه..!
•
•
•
SH:
"خب گایز! بیاید دوباره برگردیم نیویورک!"
:
ا.ت[نگاه کردن]
تهیونگ؟
تهیونگ[سخت تمرکز کردن]
لطفا حواسمو پرت نکنید...
ا.ت[پوزخند]
ولی به نظرت اینجاآشنا نمیاد..؟
تهیونگ[ترمز کردن]
فاک...
ا.ت[قهقهه زدن]
آخیییی تهیونگ بیچاره! تو تاحالا تو نیویورک نبودی! نه؟
تهیونگ[گیج زدن]
ولی من که طبق نقشه پیش رفتم...
ا.ت[لبخند زدن]
جاده های نیویورک خیلی گیج کنندس ، پیدا کردن راه کار آسونی نیست! بپیچ چپ
تهیونگ[سر بر گردوندن]
چی؟
ا.ت[نگاه کردن]
گفتم بپیچ چپ!
تهیونگ[بغض]
یعنی تو این همه مدت راه رو بلد بودی و گذاشتی من دور خودم بچرخم؟
ا.ت[خندیدن]
معلومه که بلد بودم نابغه! عمو جان نصف کار و زندگیش اینجاست! من و نامجون هم زیاد اینجا اومدیم!
تهیونگ[دهن کجی]
دیگه واقعا باورم شده که حالت خوبه!
ا.ت[خم شدن سمت تهیونگ]
چیشد یهو غیر رسمی حرف زدی؟
تهیونگ[هول شدن ، داد و بیداد!]
الان توقع داری با دختری که دوسال ازم کوچیک تره و دو ساعت منو اینطور دور خودم چرخونده رسمی حرف بزنم؟؟؟
ا.ت[لبخند]
خب حالا! چرا عصبانی میشی خوشگله؟ غیر رسمی که حرف میزنی جذاب تر میشی...
تهیونگ[سرخ شدن]
ل.لطفا سر جاتون بشینید ، دیر میشه
ا.ت[عقب کشید]
وای بلایی ، چه نگایی! عجب عوجب و حیایی! جیگرتو بابا!
تهیونگ[به جلو نگاه کردن ، حرکت کردن]
*این دختره چرا همچینه!*
•
•
•
계속
به امکان یک پرنده شدن...|
{سهراب سپهری}
•
•
•
توجه !
اشکالی مثل|€£¥| برای سیاهی لشکر هستند!
▪︎
ساعت 9شب|جمهوری آمریکا/نیویورک|
وو وو وو *صدای ویبرهی تلفن*
تهیونگ[برداشتن تلفن]
چیشده آقای کیم؟ چیزی رو خونه جا گذاشتید؟
《نه تهیونگ چیزی رو جا نذاشتم ،گوش کن! پدر حالش خوب نیست من باید برم بیمارستان》
تهیونگ[شوکه شدن]
چی؟ آقای کی تو بیمارستانه؟ اتفاقی افتاده؟
《نه چیز جدی ای نیست خودتو ناراحت نکن ، فقط بیا سوار ماشینی که ا.ت توش نشسته بشو》
تهیونگ[باز کردن در]
باید کجا برم؟
《باید این زحمتو بکشی و جای من با ا.ت بری خرید ، طفلکی این دو روزه با لباسای من سر کرده》
تهیونگ[زدن دکمهی آسانسور]
پس خودتون چی ؟
《نگران من نباش ، با تاکسی میرم فقط چیزی به ا.ت نگو》
تهیونگ[سوار آسانسور شدن]
خیالتون از بابت ا.ت راحت باشه ، زودتر برید پیش پدرتون
《ممنونم تهیونگ ، مواظبش باش》
تهیونگ[لبخند زدن]
رو چشمم!
بیپ
تهیونگ[از آسانسو پیاده شدن]
قدم قدم قدم قدم
ا.ت[تکیه دادن]
پس چرا انقدر طولش میده
تق*صدای باز شدن در ماشین*
ا.ت[سر برگردوندن]
پس نامجون کجاست؟
تهیونگ[بستن کمربند]
یه کاری براشون پیش اومد ، من همراهیتون میکنم
ا.ت[پوزخند زدن]
تو میخوای منو ببری بازار؟
تهیونگ[نگاه کردن]
مشکلی هست؟
ا.ت[شونه بالا انداختن]
نه بابا چه مشکلی !
•
•
•
|ساعت هشت شب|کرهی جنوبی/سئول|
¥[دوییدن ، نفس زدن]
قربان ... قربان ... بدبخت شدیم ..!
رئیس[برگشتن]
چیشده؟
¥[دست گذاشتن رو زانو ، نفس گرفتن]
قربان ، جنسا لو رفت ... همه رو بردن! ولی...
رئیس[نگاه کردن]
ولی چی؟
¥[سر بلند کردن]
ولی ما رو چرا نگرفتن قربان؟
رئیس[بلندخندیدن]
ای احمق ... تو هنوز نفهمیدی قضیه از چه قراره؟
¥[گیج و منگ]
نه قربان ! خودتون میدونید که یکم خنگ میزنم!
رئیس[بلند شدن]
میدونی برای یه شکارچی چی لذت بخش تر از شکار کردن طعمش و خلاص کردنش با یه گولهس؟
¥[سر تکون دادن]
نه قربان
رئیس[خندیدن]
معلومه که نمیدونی! چون توام یه طعمهای!
¥[قورت دادن]
رئیس[قدم زدن]
ولی من بهت میگم! چیزی که لذت بخش تر از خلاص کردن شکار با یه تیره...زجر کش کردن طئمهس! دیدن اینکه اون چقدر داره برای زنده بودن دست و پا میزنه ... خیلی هیجان انگیزه..!
•
•
•
SH:
"خب گایز! بیاید دوباره برگردیم نیویورک!"
:
ا.ت[نگاه کردن]
تهیونگ؟
تهیونگ[سخت تمرکز کردن]
لطفا حواسمو پرت نکنید...
ا.ت[پوزخند]
ولی به نظرت اینجاآشنا نمیاد..؟
تهیونگ[ترمز کردن]
فاک...
ا.ت[قهقهه زدن]
آخیییی تهیونگ بیچاره! تو تاحالا تو نیویورک نبودی! نه؟
تهیونگ[گیج زدن]
ولی من که طبق نقشه پیش رفتم...
ا.ت[لبخند زدن]
جاده های نیویورک خیلی گیج کنندس ، پیدا کردن راه کار آسونی نیست! بپیچ چپ
تهیونگ[سر بر گردوندن]
چی؟
ا.ت[نگاه کردن]
گفتم بپیچ چپ!
تهیونگ[بغض]
یعنی تو این همه مدت راه رو بلد بودی و گذاشتی من دور خودم بچرخم؟
ا.ت[خندیدن]
معلومه که بلد بودم نابغه! عمو جان نصف کار و زندگیش اینجاست! من و نامجون هم زیاد اینجا اومدیم!
تهیونگ[دهن کجی]
دیگه واقعا باورم شده که حالت خوبه!
ا.ت[خم شدن سمت تهیونگ]
چیشد یهو غیر رسمی حرف زدی؟
تهیونگ[هول شدن ، داد و بیداد!]
الان توقع داری با دختری که دوسال ازم کوچیک تره و دو ساعت منو اینطور دور خودم چرخونده رسمی حرف بزنم؟؟؟
ا.ت[لبخند]
خب حالا! چرا عصبانی میشی خوشگله؟ غیر رسمی که حرف میزنی جذاب تر میشی...
تهیونگ[سرخ شدن]
ل.لطفا سر جاتون بشینید ، دیر میشه
ا.ت[عقب کشید]
وای بلایی ، چه نگایی! عجب عوجب و حیایی! جیگرتو بابا!
تهیونگ[به جلو نگاه کردن ، حرکت کردن]
*این دختره چرا همچینه!*
•
•
•
계속
۱۱.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.